0
پاره‌های ایران‌شناسی؛

از نی‌سوز فایز تا سکوت کوه مند؛ خورموج، پاره‌ای از ایران‌شناسی جنوب

  • کد خبر : 52847
  • 19 آذر 1403 - 15:51
از نی‌سوز فایز تا سکوت کوه مند؛ خورموج، پاره‌ای از ایران‌شناسی جنوب
در این یادداشت، با نگاهی شاعرانه و مستند به زادگاه فایز دشتی، شهر خورموج، قدم می‌گذاریم؛ شهری با قلعه محمدخان، نیایشگاه کوه مند و عمارت شیرینه که در دل بوشهر، بخشی از تاریخ و فرهنگ جنوب ایران را روایت می‌کند.

به مژگان خاک روبم زین گذرگاه
که شاید بگذرد دلبر از این راه
به آب دیده نم پاشیده فایز
که گرد راه ننشیند بر آن ماه

مهدی زارعی/ آونگ پرس، این شاعر شیدا که با مژگانش خاک را از گذرگاه می‌روبد تا مباد گرد گزند بر خاطر آن ماه منیر نشیند، سوخته‌دل شوریده‌حالی است که راز آسمان بخیل و زمین خسیس پهندشت سرزمین دشتی را در دوبیتی‌های شورانگیز ریخته و با آواز سوزناک نی درآمیخته.

فایز دشتی را می‌توان بنیان‌گذار شعر فولکلوریک در ادبیات بومی به شمار آورد که دوبیتی‌هایش سبک و سیاق فهلویات قدیم دارد.

محل زندگی این دوبیتی‌سرای نامدار، شهرستان دشتی بوده که مرکز آن خورموج است. وی در سال ۱۲۹۰ خورشیدی، خاک دشتی را وانهاد و به افلاک پا نهاد. آرام‌جایش عراق است.

خورموج که پیشینیان نامش را هرمزد می‌دانسته‌اند و می‌گفته‌اند، شهری است آبادان که در ۵۵ کیلومتری جنوب‌شرقی بندر بوشهر، درست در میانه این استان قرار دارد. دلیل نامش را حکایت‌هایی است که به یکی‌دوتا از آن‌ها اشاره‌ای کوتاه می‌کنم.

گروهی بر آن‌اند که این نام خجسته از دو اسم خور به‌معنای خورشید و موج به‌معنای درخششی خاص ترکیب یافته و چون بامدادان خورشید از پشت کوهی بلند، نور پرزور خود را بر این آبادی می‌پاشد، نام خورموج را زیبنده آن دانسته و به این اسم خوانده‌اند.
قومی دیگر آوازه این نام، یعنی خورموج پُرتموّج را یادگاری می‌دانند از عهد ساسانی و بر این باورند که از نام هرمز به وام گرفته شده است که بعدها در اثر گذر روزگار، هرمز به هرموز، هرموج و خورموج تغییر شکل داده است.

اما دلیل نامش چه آن باشد، چه این، هرمزد باشد یا خورموج، این شایستگی و بایستگی را دارد که هرجای این کهن بوم و بر باشی، دست‌کم یک بار هم شده پا در جاده بی‌غبارش بگذاری، زیرا مردمی دارد و آثاری که اولی سزاوار احترام است و دومی لایق دیدار.
زمان مناسب برای دیدار از این سرزمین، بهار است؛ آنگاه که به قول سعدی: صولت بَرد آرمیده است و اوانِ دولتِ وَرد رسیده!

اولین جایی که هر گردشگری در شهر خورموج به سراغش می‌رود، قلعه محمدخان دشتی است؛ هم او که هم صاحب تیغ و کمر بود، هم اهل شعر و هنر!

قدمت این قلعه به روزگار قاجار می‌رسد. البته امروز، تنها یک برج از چهار برج آن در دل شهر دلربایی می‌کند.
قلعه دارای اندرونی، عمارت مرکزی، قراول‌خانه و اصطبل بوده، تزئینات آن بدیع و ارتفاع آن رفیع است.
برج این بنا دارای سه طبقه و یک زیرزمین است، سقف آن گنبدی‌شکل و با تقارنی زیبا ساخته شده است.
در طبقه اول، علاوه بر این تقارن، نگاره‌هایی نیز افزون دارد که چشمه جوشان هنر و ذوق سازندگان بنا را گوشزد می‌کند.

یکی دیگر از مکان‌هایی که باید رفت و دید، نیایشگاهی است که در دل کوه مند از دیرباز به جا مانده. این اثر کهنسال، نامش را شش‌دانگ از همین کوه به وام گرفته و دیرینگی آن را تا دوران اشکانیان رانده‌اند.

نیایشگاه، آتشکده‌ای دارد و شاه‌نشین و اتاقی چند.
روز چهاردهم فروردین ماه ۱۴۰۳ که به دیدارش رفتم، آن را بسیار شبیه به آرامگاه پادشاهان هخامنشی خفته در نقش رستم یافتم با این تفاوت که آن‌چنان در سکوتی سرد فرو رفته و تهی از بازدیدکننده بود، گویی هزاران کیلومتر از آبادی جدا افتاده است.
همین سکوت گنگِ غریبانه و وهم‌انگیز، آن‌چنان تو را به فکری ژرف فرو می‌فرستد که زورق خیالت را در دریای مواج توهّم می‌جنباند تا حسی غریب وادارت کند هرچه زودتر از این محیط ارواح‌گونه بگریزی.

این اثر در تاریخ ۲۷/۴/۱۳۷۷ به شماره ۲۰۹۵ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.

عمارت شیرینه که عمری بیش از یکصد سال دارد، یکی دیگر از جاهایی است که دیدنش به دل می‌نشیند و خستگی از تن می‌خیزد.

این ساختمان در دره شیرینه، دامنه کوه بیرمی، در ۵ کیلومتری شرق شهر خورموج، در میانه کوه و در مسیر سیل، اما اندکی بر کنار بنا شده است. نامش را از آب شیرین چشمه‌ای دارد که در کنار عمارت می‌جوشد.
این بنا را نیز همان محمدخان دشتی موصوف، ساخته و به پایان برده است، شاید به این منظور که گوشه دنجی باشد برای گریز از هرم حرارت فصل گرم و برپایی شب‌های شعر و محفل اهل هنر.

مصالح ساختمان از سنگ و گچ است و دارای دو طبقه است. طبقه زیرین، سالنی دارد به متراژ ۲۴ متر.
طبقه بالا یا شاه‌نشین، درگاه‌هایی هلالی‌شکل دارد که همگی رو به‌سوی کوه و دره است تا هوای فرح‌بخش کوهستان در میان اتاق‌ها بدود و آن را بی‌نیاز از سیستم سرمایشی کند که هرگز وجود نداشته است.
بی‌شک روزگاری پنجره‌هایش، که شاهد شب‌های شعر شاعران دشتی بوده‌اند، از بنِ جان می‌خندیدند و شاخه‌های پشت پنجره می‌رقصیدند و همه‌جا بوی شکفتن شعر و ذوق جاری بوده است.
اما باید افسوس خورد و اندوه؛ همین مکان که زمانی شاهد شمع و غزل و رود و سرود بوده، رو به زوال می‌رود و از یادگاری‌های بی‌ربط با زغال‌نوشته‌های کج و معوج بر در و دیوار آن، می‌توان به‌خوبی حالِ زار و نزارش را دریافت.

امید که چنان نماند و چنین نباشد و صاحبی شایسته بیابد تا برای آیندگان بماند.

در پایان با چند بیتی از سازنده‌اش سخن را کوتاه می‌کنم:

نسیم باد صبا مشک‌سار آید
مگر که از سر کوی نگار آید

چو بوی زلف تو آرد نسیم پنداری
هزار قافله مشک از تتار می‌آید

چو کاروان تو بر خاک من گذار کند
وجود من ز پیش چو غبار آید

خبر دهید به طفلان که نی‌سوار شوید
که پیرِ شیفته نی‌سوار می‌آید

دلی به زلف کمندت چو اوفتاد او را
نگاه دار که روزی به کار آید

چو دیده‌ام رخ زیبای عالم‌افروزت
به چشم چشمه خورشید تار می‌آید

دوباره زندگی را ز سر گیرم
پس از هلاکم اگر بر مزار می‌آید

اگر شمار غم عشق تو کند دشتی
شمار ناشده روزشمار می‌آید

 

سفر به قله قاش مستان؛ تجربه‌ای شاعرانه از صعود به بام زاگرس

مکران و میهمان‌نوازی جدگالی‌ها

امپراطوران شوی

لینک کوتاه : https://avangpress.ir/?p=52847

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 3انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم آونگ پرس منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.