کاوهی پاراتاک | مهدی زارعی
غوغای سحرگاهی گنجشکها زنگ بیدارباشی بود که خواب سنگین صبحگاهی روز بیستم شهریورماه را از تن و جانمان زدود. کولهها را بستیم، بر مرکب راهوار نشستیم و دل به جادهای بهطول ۴۷۰ کیلومتر سپردیم.
نخستین توقفمان در پمپ بنزین بود؛ سمند سیاهمان را سیراب کردیم با علوفهی صورتیرنگِ آبکی به قیمت کیلویی سه هزار تومان.
مسیرمان، جادهی تازهساز شیراز-تهران بود. تاکستانهای شهر قاضی بیضاوی و حلاج را که بهراستی “بر سر دار نکتههایی خوش میسرود” پشت سر نهادیم.
هوای دلفریب بامدادی و پوشش سبز اطراف رودخانه کر نه تنها ما، که سمند آهنینمان را هم به شور و شوق آورد. آنچنان که پیش از آنکه هی کنیم، عقربهی سرعتش را به ۱۲۰ کیلومتر رساند و اگر بیم جریمه نبود، چهار نعل میتاخت.
سمت راست جاده، سد درودزن، نور طلایی خورشید تازهبرآمده را میتاباند؛ درست همچون کودکی شیطان که با آینهای، نوری را به چشم میتاباند تا لبخندی بدزدد.
در فاصلهی ۴۰ کیلومتر مانده به شهرضا، در سمت چپ جاده، روستای امینآباد با کاروانسرای صفوی هشتضلعیاش انتظارمان را میکشید. این کاروانسرا تنها نمونهی هشتضلعی در استان اصفهان است که در دوران صفوی ساخته شده و پس از مرمت، به مجموعهای تفریحی و گردشگری تبدیل شده است. در تاریخ یکم دیماه ۱۳۴۸ با شماره ۸۸۴ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
پس از عبور از شهرضا، مسیر را بهسوی مبارکه کج کردیم تا کبوترخانه در حال احتضار آن دیار را نیز ببینیم. سازههایی استوانهای برای آشیانهی کبوتران که زمانی برای تولید کود کشاورزی کاربرد داشتند.
چند عکس گرفتیم و رهسپار مقصد اصلی شدیم: پاراتاک، که امروز آن را چادگان مینامند. اقامتگاه ما دهکدهی تفریحیـتوریستی زایندهرود بود.
این دهکده یکی از محبوبترین تفرجگاههای استان اصفهان است؛ با هوایی دلپذیر، طبیعتی زیبا و امکاناتی چون قایقسواری، ماهیگیری، استخر، باشگاه سوارکاری، تلهکابین، زمینهای ورزشی و کارتینگ؛ فرصتی مغتنم برای فرار چندروزه از دغدغهها و دستیابی به نشاطی دوباره.
شبهنگام، گوشی را چون جام جهانبین جمشید به دست گرفتم و در جستوجوی جاهای دیدنی چادگان برآمدم. نام دهستان مشهد کاوه نگاهم را گرفت و بیدرنگ، دلخوشی خواب را به تأخیر انداختم. تا خروسخوانِ بامداد، ستاره میشمردم و چشمانتظار روشنایی روز بودم تا به آنجا برسم.
دهستانی که پیشتر کودلیه نام داشت و پس از قیام کاوهی آهنگر به مشهد کاوه یا دهستان کاوه شهرت یافت. گفته میشود آرامگاه کاوه و فرزندش قارن (قارون) در همین آبادی است. زمانی که رسیدم، بنای آن در حال مرمت بود.
بیمناسبت نیست که در اینجا، چند بیت از پیر فرزانهی توس دربارهی کاوه نقل کنیم:
> از آن چرم کاهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم درای
همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد
خروشان همی رفت نیزه بهدست
که ای نامداران یزدانپرست…
قلم گویا پا از گلیم خود فراتر نهاده و خیال حوصلهی بحر میپزد؛ پس بهتر است کلاه بر دهانش بگذارم تا اندکی بیاساید. امید که ادامهی سفر را در نوشتهای دیگر بازگویم.
از نیسوز فایز تا سکوت کوه مند؛ خورموج، پارهای از ایرانشناسی جنوب