سیده مریم ترابی_ آونگ پرس، اما امروز، خرمشهر دیگری در حال اشغال است؛ نه با توپ و تانک، که با ناامیدی، بیهویتی و پوچی. جوان ایرانی، حالا شاید دیگر نه در سنگر، که در اتاقی تاریک، پشت گوشیاش نشسته و با خودش فکر میکند: «برای چه باید بجنگم؟ برای که؟ برای کجا؟»
خرمشهرِ دیروز؛ اثبات اینکه میشود دوباره متولد شد
خرمشهر ۵۷۸ روز اشغال شد. ۳۴ روز مقاومت کرد. دیوار به دیوار. کوچه به کوچه. مردمی که نه قدرت نظامی داشتند، نه وعدهای برای فردا، تنها چیزی که داشتند، «معنا» بود. اینکه اگر نای جنگ نیست، پای ایستادن هست. اگر اسلحه نیست، دل هست. و همین شد که آنها ایستادند تا خرمشهر را آزاد کنند.
جوان امروز، نیز درگیر جنگ است؛ جنگی بیصدا، اما عمیق. جنگ با بیاعتمادی، جنگ با تصویر مبهم آینده، جنگ با خلأ معنا. اما اگر آن روز، خرمشهر نماد آزادسازی یک شهر بود، امروز خرمشهر، نماد احیای یک روح است: روحی که بگوید “من بودنم معنا دارد.”
اگر خرمشهر آزاد شد، ناامیدی هم شکست میخورد
یادمان نرود آنهایی که خرمشهر را آزاد کردند، جوانانی بودند که بسیاریشان حتی دو دهه از عمرشان نگذشته بود. اما در عمق وجودشان، به چیزی بزرگتر از خودشان ایمان داشتند. امروز هم جوان ایرانی اگر احساس کند که زندگیاش معنا دارد، که بودنش اثر دارد، که تصمیمش آینده میسازد، حتماً از این بحران هم عبور خواهد کرد.
امروز ما باید خرمشهر را در دلهای جوانان آزاد کنیم. باید دوباره آن حس جمعی، آن اعتماد، آن غرور و آن امید را زنده کنیم. باید روایت بسازیم، باید حقیقت را بیپیرایه بگوییم، باید دوباره «با هم بودن» را تمرین کنیم.
خرمشهر آزاد شد، چون مردمش ایستادند؛ امروز هم میتوانیم
آن روز، جهانآرا گفت: «ما از خانههایمان دفاع میکنیم، نه برای خاک، برای حقیقتی که در این خاک زنده است.» امروز هم باید از دلهایمان دفاع کنیم؛ نه فقط برای زندگی، بلکه برای «زنده بودن» در معنای واقعی.
خرمشهر، فقط شهری در جنوب ایران نبود؛ شهری در دل همه ماست. هر بار که تصمیم میگیریم از پوچی عبور کنیم، هر بار که به جای ناامیدی، به ساختن فکر میکنیم، خرمشهر را دوباره آزاد کردهایم.
نویسنده : سیده مریم ترابی