آونگ پرس_ اعظم موسوی
سخنم را با یادی از پیرمرد کودکیهایم آغاز میکنم:
مهدی آذریزدی را مردم با مجموعه کتابهای «قصههای خوب برای بچههای خوب» میشناسند؛ من هم.
کودک که بودم، آن جلدهای ساده و رنگی با تصویرهای شیرین روی جلد، برایم دریچهای بودند به دنیایی خیالانگیز، پندآموز و شیرین. اگر از کودکیام طعمی در خاطرم مانده، بیشک، مزهی همین قصههاست.
قصههایی که بعدها برای فرزند خود و کودکان دیگر نیز با همان لحن و حلاوت بازگو کردم تا در میانهی عصر دیجیتال، طعم شیرین روایت را بچشند. هنوز هم گویی دیوارهای کوچههای قدیمی یزد، صدای پای پیرمردی را به یاد دارند که گلستان و ملستان و مثنوی معنوی را برایمان روایت کرد؛ آن هم در زمانی که ادبیات کودک، جایگاهی در سبد فرهنگی ما نداشت.
زندگی غریبانهی بابای ادبیات کودک و نوجوان ایران، در لابهلای همین قصهها، تلألویی ماندگار یافته و خوشبختانه، کتابخانهی بسیاری از خانههای ایرانی، هنوز هم میزبان آثار اوست.
پیرمرد قصهگوی کودکی من، رفت؛ اما با خود دنیایی از قصههای گفته و ناگفته را برد. رفت تا در دل همان قصهها جاودانه بماند. بچههای خوب، هنوز او را زمزمه میکنند…
۱۸ تیر، روز ملی ادبیات کودک و نوجوان است. روزی که به یاد مهدی آذریزدی در تقویم نشسته؛ هرچند برخی انتخاب روز درگذشت او را کجسلیقگی میدانند و باور دارند که تولدش شایستهتر بود، اما آنچه مهم است، فرصتی است برای دوباره پیوند دادن کودک و خانواده با کتاب.
ادبیات کودک از آنجا متولد شد که کودک را به عنوان هویتی مستقل و دورانی بیبدیل از زندگی بشر شناختیم. شناخت دنیای کودک، سالهاست موضوع جدی روانشناسان و مربیان تعلیم و تربیت است. خوشبختانه در ایران هم طی سالهای اخیر، ادبیات کودک جایگاه علمی و دانشگاهی یافته و بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفته است.
دانش امروز میگوید که پایهی بسیاری از افکار، عواطف و تصمیمات آینده، در دوران کودکی نهاده میشود. به همین دلیل، انتخاب کتاب مناسب در این سالهای ابتدایی یادگیری، مسئولیتی است حیاتی.
اما افسوس که در فضای آشفتهی نشر، گاه هر محتوای سطحی و گمراهکنندهای با عنوان “ادبیات کودک” به کودکانمان تحمیل میشود. این موضوع، دقت مضاعف خانوادهها و نهادهای تربیتی را میطلبد.
ادبیات، بهویژه در دوران کودکی، میتواند بهترین همراه رشد فکری، منطقی، احساسی و خیالی کودک باشد. نویسندهی کودک، باید همپا و همدل با کودک باشد؛ نه از دریچهی خاطرات کودکی خود، که از درک امروزی دنیای کودکانه.
درک مخاطب کودک، کار یکبار برای همیشه نیست. ویژگیهای او مدام در حال تغییرند و مخاطبشناسی، باید مداوم و پویا باشد.
در پایان باید گفت، ادبیات کودک شگفتانگیزترین ابزار برای پرورش تخیل و اندیشهی کودک است.
داستانگویی، پلی است میان خیال و واقعیت، میان آموزش و لذت.
چه خوش باشد اگر این قصهها، نه فقط برای کودکان، که همراهی باشند برای پدران و مادران و آموزگاران تا جهانی بهتر برای کودک بسازند.
باشد که یاد مهدی آذریزدی، چراغ راهی باشد برای نویسندگان نسل جدید تا با قصههایی خوب، آیندهای روشنتر برای بچههای خوب بسازند.