1
مهدی زارعی

خجندان خورموج

  • کد خبر : 44131
  • 26 فروردین 1403 - 15:03
خجندان خورموج
*به مژگان خاک روبم زین گذرگاه* *که شاید بگذرد دلبر از این راه* *به آب دیده نم پاشیده فایز* *که گرد راه ننشیند بر آن ماه*

این شاعر شیدا که با مژگانش خاک را از گذرگاه می روبد تا مباد گرد گزند بر خاطر آن ماه منیر نشیند، سوخته دل شوریده حالی است که راز آسمان بخیل و زمین خسیس پهندشت سرزمین دشتی را در دوبیتی های شورانگیز ریخته و با آواز سوزناک نی، درآمیخته.

*فایز دشتی* را می توان بنیانگذار *شعر فولکلوریک* در ادبیات بومی به حساب آورد که دو بیتی هایش سبک و سیاق *فهلویات قدیم* دارد.

محل زندگی این دوبیتی سرای نامدار، *شهرستان دشتی* بوده که مرکز آن خورموج است.وی در سال ۱۲۹۰ خورشیدی، خاک دشتی را وانهاد و به افلاک پا نهاد. آرام جایش عراق است.

*خورموج* که پیشینیان نامش را *هرمزد* می دانسته و می گفته اند، شهری است آبادان که در *۵۵ کیلومتری جنوب شرق بندر بوشهر،* درست در میانه این استان قرار دارد ، دلیل نامش را حکایت هایی است که به یکی دوتا از آن ها اشاره ای کوتاه می کنیم.

گروهی برآنند که این نام خجسته از دو اسم *خور به معنی خورشید و موج به معنی درخششی خاص* ترکیب یافته و چون بامدادان خورشید از پشت کوهی بلند، نور پر زور خود را بر این آبادی می پاشد نام *خورموج* را زیبنده آن دانسته و به این اسم خوانده اند.
قومی دیگر آوازه ی این نام، یعنی خورموج پر تموج را یادگاری می دانند از *عهد ساسانی* و بر این باورند که از نام *هرمز* به وام گرفته شده است که بعدها در اثر گذر روزگار، *هرمز به هرموز، هرموج و خورموج* تغییر شکل داده است.

 

اما دلیل نامش چه آن باشد چه این، هرمزد باشد یا خورموج، این شایستگی و بایستگی را دارد که هر جای این کهن بوم و بر باشی دست کم یک بار هم شده پا در جاده بی غبارش بگذاری، زیرا مردمی دارد و آثاری که اولی سزاوار احترام است و دومی لایق دیدار.
زمان مناسب برای دیدار از این سرزمین بهار است؛ آنگاه که به قول *سعدی: صولت برد آرمیده است و اوان دولت ورد رسیده!*

اولین جایی که هرگردشگری در شهر خورموج به سراغش می رود، *قلعه محمد خان دشتی* است ؛ همو که هم صاحب تیغ و کمر بود هم اهل شعر و هنر!

قدمت این قلعه به روزگار *قاجار* می رسد.البته امروز، تنها یک برج از چهار برج آن در دل شهر دلربایی می کند.
قلعه دارای *اندرونی، عمارت مرکزی، قراول خانه و اصطبل* بوده، تزئینات آن بدیع و ارتفاع آن رفیع است.
برج این بنا دارای سه طبقه و یک زیر زمین است، سقف آن گنبدی شکل و با تقارن زیبایی ایجاد شده است.
در طبقه اول علاوه بر این تقارن، نگاره هایی نیز افزون دارد که چشمه جوشان هنر و ذوق سازندگان بنا را گوشزد می کند.

یکی دیگر از مکان هایی که باید رفت و دید *نیایشگاهی* است که در دل *کوه مند* از دیر باز به جا مانده، این اثر کهن سال، نامش را شش دانگ از همین کوه به وام گرفته و دیرینگی آن را تا دوران *اشکانیان* رانده اند.

*نیایشگاه، آتشکده ای دارد و شاه نشین و اتاقی چند* ، روز چهاردهم فروردین ماه ۱۴۰۳ که به دیدارش رفتم آن را بسیار شبیه به آرامگاه پادشاهان هخامنشی خفته در نقش رستم یافتم با این تفاوت که آن چنان در سکوتی سرد فرو رفته و تهی از بازدید کننده بود، گویی هزاران کیلومتر از آبادی جدا افتاده است.
همین سکوت گنگ غریبانه وهم انگیز، آن چنان تو را به فکری ژرف فرو می فرستد که زورق خیالت را در دریای مواج توهم می جنباند تا حسی غریب وادارت کند هرچه زودتر از این محیط ارواح گونه بگریزی.

*این اثر در تاریخ ۲۷/ ۴/ ۱۳۷۷ به شماره ۲۰۹۵ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.*

*عمارت شیرینه* که عمری بیش از یکصد سال دارد، یکی دیگر از جاهایی است که دیدنش به دل می نشیند و خستگی از تن می خیزد.

این ساختمان در *دره شیرینه، دامنه کوه بیرمی در ۵ کیلومتری شرق شهر خورموج* در میانه کوه و در مسیر سیل، اما اندکی بر کنار، بنا شده است نامش را از آب شیرین چشمه ای دارد که در کنار عمارت می جوشد.
این بنا را نیز همان *محمد خان دشتی* موصوف به سامان کرده و به پایان برده است، شاید به این منظور که گوشه دنجی باشد برای گریز از هرم حرارت فصل گرم و بر پایی شب های شعر و محفل اهل هنر.

مصالح ساختمان از سنگ و گچ است و دارای دو طبقه، طبقه زیرین سالنی دارد به متراژ ۲۴ متر.
طبقه بالا یا شاه نشین درگاه هایی هلالی شکل دارد که همگی رو به سوی کوه و دره است تا هوای فرح بخش کوهستان در میان اتاق ها بدود و آن را بی نیاز از سیستم سرمایشی کند که هرگز وجود نداشته است.بی شک روزگاری پنجره هایش که شاهد شب های شعر شاعران دشتی بوده اند از بن جان می خندیدند و شاخه های پشت پنجره می رقصیدند و همه جا بوی شکفتن شعر و ذوق جاری بوده است.
اما باید افسوس خورد و اندوه؛ همین مکان که زمانی شاهد شمع و غزل و رود و سرود بوده است رو به زوال می رود و از یادگاری های بی ربط با زغال نوشته ی کج و معوج بر در و دیوار آن می توان به خوبی حال زار و نزارش را دریافت.
امید که چنان نماند و چنین نباشد و صاحبی شایسته بیابد تا برای آیندگان بماند.
در پایان با چند بیتی از سازنده‌اش سخن را کوتاه می کنم.

*نسیم باد صبا مشکسار آید*
*مگر که از سر کوی نگار آید*

*چو بوی زلف تو آرد نسیم پنداری*
*هزار قافله مشک از تتار می اید*

*چو کاروان تو بر خاک من گذارکند*
*وجود من زپیش چون غبار آید*

*خبر دهید به طفلان که نی سوارشوید*
*که پیر شیفته نی سوار می آید*

*دلی به زلف کمندت چو اوفتاداو را*
*نگاه دار که روزی به کار آید*

*چو دیده ام رخ زیبای عالم افروزت*
*به چشم چشمه خورشید تار می آید*

*دوباره زندگی را ز سر گیرم*
*پس از هلاکم اگر بر مزار می آید*

*اگر شمار غم عشق تو کند دشتی*
*شمار ناشده روز شمار می آید*

نویسنده : مهدی زارعی

لینک کوتاه : https://avangpress.ir/?p=44131

برچسب ها

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم آونگ پرس منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.